ریچارد براتیگان
من شعر گفتن را بی نهایت دوست دارم، اما مانند یک رابطه ی عاطفی پر دردسر که در پایان به یک ازدواج خوب می انجامد، من و شعر هم بس زمان بُرد تا همدیگر را شناختیم.
ریچارد براتیگان
اگر بترسی، تنها می شوی؛ کارهای زیادی انجام می دهی که هیچ کدام از وجود تو هستی نگرفته است.
ریچارد براتیگان
هنگامی که رویاها می روند، زندگی از دست رفته است.
ریچارد براتیگان
تا زمانی که در خوابی برای شاد کردنت کاری از من ساخته نیست.
ریچارد براتیگان
خیلی خوبه که صبح ها تنهای تنها از خواب بیدار شی و مجبور نباشی به یه عده بگی که دوست شون داری، در حالی که دیگه دوست شون هم نداری.
ریچارد براتیگان
اندیشه ای که هم اکنون در سر دارم مفت سگ هم نمی ارزد، چون کاملاً به هم ریخته ام.
ریچارد براتیگان
این که دیگران اندیشه ات را می پسندند به این معنی نیست که بدنت را هم از آن خود کنند.
ریچارد براتیگان
سرانجام، جایی دارد باران می بارد و برنامه ی گلها را تنظیم می کند و حلزونها را شاد نگه می دارد؛ تمام چیزی که ارزش اندیشیدن را دارد این است.
ریچارد براتیگان
من هفت سال شعر گفتم تا یاد بگیرم چگونه یک جمله ی درست بنویسم.
ریچارد براتیگان
هرچه بیشتر احساس تنهایی کنی، احتمال آغاز یک رابطهی احمقانه بیشتر است.
ریچارد براتیگان
تو هم به من فکر میکنی آنقدر که من به تو؟