آندره موروا
خونسردی، بزرگترین صفت برای کسی است که امر فرماندهی را بر عهده گرفته است.
آندره موروا
برای اینکه دوست پیدا کنی، باید خود را سزاوار و آماده دوستی کنی.
آندره موروا
رمز پاس داشتن چابکی و نرمی و ظرافت آن است که انسان هیچ گاه ورزش را ترک نکند.
آندره موروا
در رازداری، مسرت و سرور ویژه ی خودش نهفته است.
آندره موروا
بزرگترین رمز خسته نشدن، طبیعی بودن است.
آندره موروا
راز اینکه انسان را دوست بدارند، این است که او دوست بدارد.
آندره موروا
عشق نیاز به تجزیه کننده ندارد، بلکه برای بیان نیازمند شاعر است.
آندره موروا
کسی که با نیروی تمام دوست دارد و با قدرت کامل عشق می ورزد، می فهمد که اگر لازم باشد باید خود را تازگی مجدد بخشد و دم به دم خویش را نو و نوتر نماید.
آندره موروا
آنچه را که دیروز انجام شده است امروز نیز می توان انجام داد، اما آنچه که انجام نشده برای همیشه از دست به در شده است.
آندره موروا
عشق مانند آن بوته ی خاری است که هرچه بیشتر در کندن آن از زمین تلاش شود، آن خارها بیشتر در جسم و گوشت طرف مقابل نفوذ و رسوخ می نماید.
آندره موروا
باغی که خوب از آن مراقبت به عمل آمده است اگر مدت زمانی به حال خود رها شود، همه ی آن را علف های هرزه و بد فرا می گیرد.
آندره موروا
در عمل، کسی که خود را می گذارد تا بخورند اش، خورده می شود و می میرد، بدون اینکه اثری از خود بر جای گذارد.
آندره موروا
برای همگان، حکومت کردن بر خانه از هر جای دیگر و هر امر دیگری دشوارتر است.
آندره موروا
نمود شخصی همان میزان حکومت می کند که خود شخص.
آندره موروا
بسیار اشخاص کم و نادری هستند که با سرشت های مشخص بتوانند در برابر قدرت بلامنازع [ =بی مدعی ] که به آنها داده شده مقاومت کنند و به بیان دیگر، خود را گم نکنند.
آندره موروا
یک مدیر پر توقع و جدی همیشه بیش از یک مدیر سهل انگار و سست، مورد علاقه و محبت زیردستان است.
آندره موروا
هر کاری که با عشق و محبت آغاز می گردد، لذت بخش و سرورآمیز است، اما عشقی که با کار آمیخته شود لذت اش بیشتر و مسرت و سرور آن افزونتر است.
آندره موروا
ارتش بزرگ همیشه فرمانده ی خود را سرمشق عمل خویش قرار می دهد.
آندره موروا
افراد بشر هیچ گاه نمی توانند به اقدامی مفید مبادرت ورزند و به عملی مشترک دست زنند، مگر اینکه یکی از میان آنان برخاسته و تلاش همه را هر لحظه به سوی هدف مشترک رهبری کند.
آندره موروا
زندگانی، یک نمایش و سینمای همیشگی است. تماشاچیان صحنه ی زندگانی یکی پس از دیگری برمی خیزند و از سینمای زندگانی بیرون می روند.