باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد.آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد.
من او را دوست داشتم.
زندگی حتی وقتی انکارش میکنی ،حتی وقتی نادیدهاش میگیری حتی وقتی نمیخواهیاش .از تو قویتر است. از هر چیز دیگری قویتر است. آدمهایی که از بازداشتگاههای کار اجباری برگشتند. دوباره زاد و ولد کردند ،مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانههایشان را ،دیده بودند ،دوباره دنبال اتوبوسها دویدند به پیش بینیهای هواشناسی با دقت گوش کردند .و دخترهایشان را شوهر دادند .باور کردنی نیست اما همین گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قویتر است.