زندگی مردان بزرگ به ما می آموزد که می توانیم زندگی خود را برتری بخشیم و چون آهنگ سفر کردیم، در قفای [ =غیبت ] خود نشانه ی پایی بر خاک زمان بگذاریم. نشانه پایی، تا مگر دیگری، برادری کشتی شکسته و بی پناه، که بر دریای بزرگ زندگی رو به راه نهاده است، با دیدن آن از نو قوت قلبی بیابد.
از بهار عشق و جوانی بهره بگیر و باقی را هر چه هست به فرشته ی نیکوکاری واگذار؛ چرا که زمان به زودی این حقیقت را به تو خواهد آموخت که در لانه ی سال پیش، مرغان بجای نمانده اند!
آرام باش ای دل غمگین! از شِکوه بس کن؛ پشت ابرها هنوز خورشید می درخشد؛ سرنوشت تو همان است که دیگران دارند. در هر زندگی باید بارانهایی فرو ریزد و برخی روزها تیره و حزن انگیز باشند.
ای دلهای کوچک که سخت تب آلود و ناشکیبا می تپید و می زنید، با آرزوهایی سخت نیرومند و بی انتها؛ قلب من که زمانی بس دراز از هیجانها درخشیده و افروخته مانده، اکنون به خاکستر بدل شده، و آتشهای خود را می پوشاند و پنهان می کند.