آندره ژید
اغلب مردم گمان می کنند در خودشان چیز مفیدی نیست. لذا درصدد بر می آیند که خود را طور دیگر وانمود کنند. هر کس ادعا میکند که به خودش شبیه است. هر شخصی اول خودش را سرمشق می داند و سپس تقلید میکند وکسی را برای تقلید انتخاب نمیکند. گمان میکنم که این هم چیزی است که در روحیات بشر قابل مطالعه است هیچکدام جرات ندارند ورق را برگردانند قوانین تقلید را من قوانین ترس می نامم. آنها از تنها شدن می ترسند وبدین جهت در صدد کشف خود بر نمی آیند این اختلال اخلاقی به نظر من زننده و نفرت آور است حتی از نامردی و بی غیرتی نیز پست تر است. با این وجود ابداع و ابتکار زاییده ی تنهایی است. اما چه کسی در اینجا در صدد ابداع بر می آید؟
حبیبه جعفریان
من دختری را می‌شناسم که دلش می‌خواست با یک فلفل دلمه‌ای ازدواج کند، با یکی از آن سبزهای خیلی درخشانش که وقتی انگشتت را به پوستش می کشی از فرط تردی و تمیزی قرچ می کند. این دختر کتاب خیلی داشت، هنوز هم خیلی دارد. یک بار به‌اش گفتم:«همه پولهایت را در همه دوره های زندگیت داده ای بالای کتاب، آره؟» و او با سر تایید کرد و گفت شاید روزی با یک فلفل دلمه ای ازدواج کند. وقتی این جمله را می‌گفت نخندید و هیچ چیز در ظاهر یا نگاهش تغییر نکرد. حتی به نظر نمی‌آمد احساسش این باشد که دارد جمله عجیب یا بی‌ربطی می‌گوید و من در یک لحظه کشف کردم که همه اینها به خاطر کتابهاست؛ این که دوست من آدم تنهایی است به خاطر کتابهاست؛ این که آدم خوشحالی نیست به خاطر کتابهاست و این که آدم عجیبی است که فکر می‌کند می‌تواند با یک فلفل دلمه‌ای ازدواج کند هم به خاطر کتابهاست. به نظرم کتاب‌ها سازنده و نابود کننده‌اند، خطرناک و ضروری‌اند، دشمن و دوستند. به نظرم کتابها از آن چیزهایی هستند که زندگی آدم ها به قبل و بعد از آنها تقسیم می‌شود؛ مثل ازدواجند، خطرناک و ضروری. نمی‌شود کسی را به آن توصیه کرد و نمی‌شود کسی را از آن نهی کرد. زندگی با وجود آن‌ها سخت و بدون آنها ساده، اما بی بو و خاصیت است...